فراق
نویسنده: هفت آسمان آبی(پنج شنبه 87/6/7 ساعت 9:15 صبح)
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
سلام امروز چطوری؟ میدونم خوبی چون این انرژی توه که به ما هروز میرسه... ببین تکلیفمو روشن کن چکار باید بکنم... برم ؟... بمونم؟... چکار کنم؟
البته میدونم هر کاری که تو بخوای همون کارو میکنی... من هم .... خداجون یه کاری بکن خیلی خسته شدم خیلی خیلی